Wednesday, August 19, 2020

سید نوری موسوی (ممجو) سال 1393

سید نوری موسوی (ممجو) بازیگر و تهیه کننده تئاتر و تلویزیون در شبکه های محلی و استانی غرب و لر زبان است که با سابقه نزدیک به 30 سال در تاتر و تلویزیون یکی از محبوبترین چهره های نمایشی خصوصا در ژانر طنز است.
سيد نوري موسوي نهم فروردين 1349 در يكي از روستاهاي بخش كرگاه خرم‌آباد متولد مي‌شود. در همان اوايل كودكي به همراه خانواده به انديمشك مهاجرت مي‌كند و تا كلاس چهارم ابتدايي در همان شهر زندگي مي‌كند اما در روزهاي آغازين جنگ كه حتي بوميان جنوب از آنجا كوچ تحميلي را برگزيدند، خان...واده‌ي موسوي هم دوباره به ديار خود يعني خرم‌آباد بازگشته و در سال 59 تا به امروز در ديار خود زندگي مي‌كند. اما دو تن از خانواده‌ي پرجمعيت (هفت پسر و يك دختر) سید نوری یعنی خواهرش و يكي از برادران به همراه دايي و خاله‌ها هنوز در انديمشك زندگي مي‌كنند. وی كلاس پنجم در دبستان خيراله حقير درس خوانده است، سال اول راهنمايي را در مدرسه‌ی دهخدا و سال دوم و سوم را در مدرسه شهيد جلال سرباز ادامه مي‌دهد. در همان ايام به همراه دو تن از دوستان‌اش وارد بسيج مي‌شود و به قول خودش اين سه يار دبستاني، روي يك ميز، مدرسه را جور ديگري براي خودشان تعريف مي‌كنند تا جايي كه شهيد مسعود صارميان خیلی زود عباس نورحجاب و سید نوری را تنها می‌گذارد و زودتر به هدف سه‌تایی‌شان می‌رسد.
موسوي در همان سال‌هاي مدرسه، تئاتر هم بازي مي‌كند؛ به طوري‌كه همان سال‌ها تئاترشان در استان مقام اول را كسب مي‌كند و به مسابقات دانش‌آموزي كشور راه پيدا مي‌كند. اين آغاز يك سرنوشت جديد يراي سيد نوري موسوي است؛ چرا كه در رامسر با چند دانش‌آموز عضو گروه سرود استان كه اهل جبهه و جنگ بودند؛ از جمله سيد علي صادقيان، غلامرضا زكي‌خاني، شهيد جهانگير پرندوش، مرحوم مجيد شاهين (يكي از قاريان ممتاز آن زمان استان) آشنا مي‌شود.
دوستي و آشنايي با اين چند نفر راه جديدي پيش پاي سه يار دبستاني مي‌گذارد و همان‌جاست كه سيد نوري موسوي به عنوان بسيجي راه‌اش را براي ورود به خيل سربازان انقلاب بر مي‌گزيند و پس از بازگشت از رامسر در همان مردادماه 65 رسماً لباس بسيجي را بر تن مي‌پوشد و راهي جبهه‌ها مي‌شود.
سيد نوري شانزده ساله از آن به بعد درس و مشق‌اش را از طريق مدرسه‌ي رزمندگان شهيد سعيدي در همان خط مقدم ادامه مي‌دهد و بر عكس روحيه‌ي تئاتري و هنري در آنجا مدتي در گردان رزمي مالك اشتر خدمت مي‌كند و بعد به گردان ايثار كه قسمت تخريب و انفجار بوده نقل‌مكان مي‌كند. در تمام طول اين مدت دو يار ديگرش؛ مسعود صارميان و عباس نورحجاب را هم در كنار دارد و به عنوان تخريب‌چي به كارشان ادامه مي‌دهند. خدمت بسيجي‌گونه‌ي اين سه نفر باعث مي‌شود كه سردار نوري فرمانده‌ی آن زمان تيپ 57 آن‌ها را جذب سپاه كند و به اصطلاح به استخدام رسمي سپاه در مي‌آورد.
سيد نوري موسوي جنگ را به خير و خوشي و البته با از دست دادن عزيزترين هم‌رزم‌اش شهيد مسعود صارميان به پايان می‌برد و دوباره به ديار مادري‌اش برمي‌گردد و حالا نوبت شروع يك زندگي جديد است كه در تاريخ هفتم اردي‌بهشت‌ماه 69 ازدواج مي‌كند كه حاصل زندگي مشترك‌اش دو دختر است؛ يكي دانشجوي رشته‌ي امور بانكي و ديگري هم در سال اول دبيرستان مشغول به تحصيل است.
سید نوری موسوی خودش می‌گوید آدمی خیلی جدی است و تا لباس سبز «مَمَجو» را نپوشد و یا جلوی دوربین قرار نگیرد به قول لُری خودمان "خون‌اش ‌نِمیا" یعنی احساس‌اش برای هنرنمایی برانگیخته نمی‌شود.
‏سید نوری موسوی (ممجو) بازیگر و تهیه کننده تئاتر و تلویزیون در شبکه های محلی و استانی غرب و لر زبان است که با سابقه نزدیک به 30 سال در تاتر و تلویزیون یکی از محبوبترین چهره های نمایشی خصوصا در ژانر طنز است.

سيد نوري موسوي نهم فروردين 1349 در يكي از روستاهاي بخش كرگاه خرم‌آباد متولد مي‌شود. در همان اوايل كودكي به همراه خانواده به انديمشك مهاجرت مي‌كند و تا كلاس چهارم ابتدايي در همان شهر زندگي مي‌كند اما در روزهاي آغازين جنگ كه حتي بوميان جنوب از آنجا كوچ تحميلي را برگزيدند، خانواده‌ي موسوي هم دوباره به ديار خود يعني خرم‌آباد بازگشته و در سال 59 تا به امروز در ديار خود زندگي مي‌كند. اما دو تن از خانواده‌ي پرجمعيت (هفت پسر و يك دختر) سید نوری یعنی خواهرش و يكي از برادران به همراه دايي و خاله‌ها هنوز در انديمشك زندگي مي‌كنند. وی كلاس پنجم در دبستان خيراله حقير درس خوانده است، سال اول راهنمايي را در مدرسه‌ی دهخدا و سال دوم و سوم را در مدرسه شهيد جلال سرباز ادامه مي‌دهد. در همان ايام به همراه دو تن از دوستان‌اش وارد بسيج مي‌شود و به قول خودش اين سه يار دبستاني، روي يك ميز، مدرسه را جور ديگري براي خودشان تعريف مي‌كنند تا جايي كه شهيد مسعود صارميان خیلی زود عباس نورحجاب و سید نوری را تنها می‌گذارد و زودتر به هدف سه‌تایی‌شان می‌رسد.

موسوي در همان سال‌هاي مدرسه، تئاتر هم بازي مي‌كند؛ به طوري‌كه همان سال‌ها تئاترشان در استان مقام اول را كسب مي‌كند و به مسابقات دانش‌آموزي كشور راه پيدا مي‌كند. اين آغاز يك سرنوشت جديد يراي سيد نوري موسوي است؛ چرا كه در رامسر با چند دانش‌آموز عضو گروه سرود استان كه اهل جبهه و جنگ بودند؛ از جمله سيد علي صادقيان، غلامرضا زكي‌خاني، شهيد جهانگير پرندوش، مرحوم مجيد شاهين (يكي از قاريان ممتاز آن زمان استان) آشنا مي‌شود.

دوستي و آشنايي با اين چند نفر راه جديدي پيش پاي سه يار دبستاني مي‌گذارد و همان‌جاست كه سيد نوري موسوي به عنوان بسيجي راه‌اش را براي ورود به خيل سربازان انقلاب بر مي‌گزيند و پس از بازگشت از رامسر در همان مردادماه 65 رسماً لباس بسيجي را بر تن مي‌پوشد و راهي جبهه‌ها مي‌شود.

سيد نوري شانزده ساله از آن به بعد درس و مشق‌اش را از طريق مدرسه‌ي رزمندگان شهيد سعيدي در همان خط مقدم ادامه مي‌دهد و بر عكس روحيه‌ي تئاتري و هنري در آنجا مدتي در گردان رزمي مالك اشتر خدمت مي‌كند و بعد به گردان ايثار كه قسمت تخريب و انفجار بوده نقل‌مكان مي‌كند. در تمام طول اين مدت دو يار ديگرش؛  مسعود صارميان و عباس نورحجاب را هم در كنار دارد و به عنوان تخريب‌چي به كارشان ادامه مي‌دهند. خدمت بسيجي‌گونه‌ي اين سه نفر باعث مي‌شود كه سردار نوري فرمانده‌ی آن زمان تيپ 57 آن‌ها را جذب سپاه كند و به اصطلاح به استخدام رسمي سپاه در مي‌آورد.

سيد نوري موسوي جنگ را به خير و خوشي و البته با از دست دادن عزيزترين هم‌رزم‌اش شهيد مسعود صارميان به پايان می‌برد و دوباره به ديار مادري‌اش برمي‌گردد و حالا نوبت شروع يك زندگي جديد است كه در تاريخ هفتم اردي‌بهشت‌ماه 69 ازدواج مي‌كند كه حاصل زندگي مشترك‌اش دو دختر است؛ يكي دانشجوي رشته‌ي امور بانكي و ديگري هم در سال اول دبيرستان مشغول به تحصيل است.

سید نوری موسوی خودش می‌گوید آدمی خیلی جدی است و تا لباس سبز «مَمَجو» را نپوشد و یا جلوی دوربین قرار نگیرد به قول لُری خودمان "خون‌اش ‌نِمیا" یعنی احساس‌اش برای هنرنمایی برانگیخته نمی‌شود.‏

امتیاز بدهید