Sunday, November 17, 2013

دریا قلی به وسعت دریاست نام تو




دریاقلی! به وسعت دریاست نام تو
پاییز 1359 بود، ارتش صدام تا دندان مسلح از هر طرف به خرمشهر هجوم می آوردند و مردم شهر آنهایی که می توانستند بمانند و بجنگند تا پای جان از شهر دفاع کردند و زنها و بچه ها و ناتوانها به شهرهای دیگر عقب مینشستند....
در یکی از همین شبهای پاییزی بود که عراقی ها تا حاشیه بهمنشیر و نزدیکی آبادان پیشروی کردند.در منطقه ای بنام ذوالفقاری که در حاشیه آبادان قرار دارد مستقر شدند و نخلها را قطع کرده و به عنوان پل بر روی بهمن شیر می انداختند تا بطرف جاده خسرو آباد رفته و خود را به آبادان برسانند و محاصره شهر را تکمیل کنند.
*دریاقلی سورانی* فردی که در سالهای گذشته از روستای یانچشمه استان چهارمحال بختیاری به آبادان مهاجرت کرده بود مردی شوخ طبع و بذله گو بود که در حوالی منطقه ذوالفقاری اوراق فروشی داشت. این بخش از شهر بدور از مرکز آبادان می باشد و در آن زمان نیروهای زیادی در آنجا متمرکز نبودند..
در همان شب دریاقلی با توجه به آنکه به زبان عربی تا حدی مسلط بود متوجه قصد شوم بعثی ها می شود و بدون درنگ بر دوچرخه فرسوده خود سوار شده و تا آبادان و مرکز شهر که چندین کیلومتر (به روایتی حدودا 10 کیلومتر) فاصله داشت یک نفس رکاب می زند.زمانی که به مقر سپاه رسید سراغ حسن بنادری فرمانده سپاه رو گرفت و بلند داد می زد که عراقی ها امشب از ذولفقاری حمله می کنند.از آنجا که دریاقلی فرد شوخی بود،فرمانده به او گفت : دریاقلی الان وقت شوخی نیست! دریاقلی گفت بخدا شوخی نمی کنم.
بعد از اصرار دریاقلی فرمانده قضیه را جدی گرفت و با هشدار به مردم عادی و نیروهای اندک نظامی همه آماده دفاع از شهر شدند ...مردم عادی با بیل،کلنگ،چاقو و چوب به سمت کوی ذوالفقاری حرکت کردند. در این هنگام دریاقلی که دوچرخه اش پنچر شده بود پیاده به سمت هنگ ژاندارمری می دود که در این کشاکش ترکش خمپاره ای پایش را قطع می کند و در اثر خونریزی جانش را در راه آزادی و سربلندی مام میهن فدا می کند.
اگر دریاقلی از بهمنشیر تا آبادان یک نفس رکاب نمی زد نیروهای عراقی، آبادان را تصرف کرده و در صورت سقوط آبادان ارتش عراق توان یورش به شیراز را پیدا می‌کرد و شاید هرگز توان بازپس گیری آن را نداشتیم و یا شاید هم با تلفات و هزینه بسیار.
هم اکنون در آبادان میدانی به نام این دلاور و قهرمان ساخته شده است و لازم به ذکر است که امسال درياقلي به كتاب بچه هاي پايه ششم دبستان راه يافته است تا آنها بجاي خواندن افسانه‌هايي مثل پتروس فداكار هلندي، به رشادت و غيرت اين مرد آباداني ببالند. مردي كه در اين سالها نه تنها بايد ساكت يك گوشه مي‌نشست و فداكاري پتروس خيالي كه حتي در هلند هم ناشناخته است را در كتابهاي درسي تماشا مي‌كرد، بلكه حتي در ميان جوانان حزب اللهي هم غريب بود. خيلي از جواناني كه پنجشنبه‌ها قطعه شهداي آرامگاه را پاتوق خودشان كرده‌اند خبر ندارند كه درياقلي سوراني در گوشه‌اي از همين پاتوق آسماني آرام گرفته است. او تا همين چند وقت پيش حتي سنگ قبر درست و حسابي هم نداشت، چه برسد به زيارت كننده پر تعداد.

آن سوی نخل ها پُر سرباز دشمن است
این شهر ِ در محاصره، شهر تو و من است

دریاقلی رکاب بزن ، بنازم به غیرتت
این خانه‌ها هنوز پر از کودک و زن است

فردا ـ اگر درنگ کنی ـ کوچه‌های شهر
میدان جنگ تن به تن و تانک با تن است

از راه اگر بمانی و روشن شود هوا
تکلیف شهر خاطره‌های تو روشن است!

چون موجها به دامن ساحل نمی‌خزی
دریایی و طریقت دریا تپیدن است.

یاد این عزیز دلاور در قلب و روحمان جاودان و راهش برای ایرانیان پر رهرو باد...
پاینده ایران
 

No comments:

امتیاز بدهید