Tuesday, July 29, 2008

گزارش يک روزنامه نگار ايرانی از پاريس


پاریس ،این شهر فرنگ
دامی خطرناک برای دختران و زنان جوان

(قسمت آخر )
...با سرگردانی می گوید :نمی دانم .این شهر برای هر دسته آدمها ،باهر نوع سلیقه و عقیده ای که باشد یکجور سرگرمی دارد ومن سرگرم پیداکردن شوهر هستم ...زبان میخوانم ..اره ،اما بلاخره به پول احتیاج دارم وبرای مامان باید یک دلیل قابل قبول داشته باشم که اورا سرکیسه کنم .در دانشکده برای خارجی ها سخت نمی گیرند .
وقتی می بینم که بعضی از زنهای زشت و مردنی چه شوهران پولداری به تور زده اند وچطور دست و گردنشان غرق در جواهر است لجم می گیرد .دلم میخواهر یک شوهر پولدار داشته باشم .ازمردهای ایرانی هم اصلا خوشم نمی آید.کوفت هستند .زن برایشان ازیک جفت جوراب کمتر ارزش دارد .
...دردنیای امروز فقط پول ،عشق فقط حرف است ....من از مردی که هی بمن دستور بدهد و مادر و خواهرش رابجان من بیندازد ومرا بصورت یک کلفت نگاه کند بیزارم .مرد فرانسوی سراپا عشق است .!
بنظر تو از سن و سال ازدواج من دارد میگذرد .اماتو اشتباه می کنی جونم .اروپا پر است از دختر هایی که سن و سالشان به چهل سال رسیده و هنوز شوهر نکرده اند و مثل 18 ساله های ما در شکار شوهر این در و آن در پرسه میزنند من هم یکی از آنها .
قهوه مان را بخوریم .جهنم که دارم ترشیده می شوم .خوشبختانه در پاریس کی به این مسائل اهمیت می دهد .
*یک زن تهوع آور
نسترن برای خودش داستانی دارد «نسترن » هم اسم عوض کرده است و شبها که در یکی از کاباره های «پیگال »که یک شهر نوی پرزرق و برق و وسیع از نوع پاریسی است .برنامه اجرا می کند .
اسم کاباره "جونا تامانیانی "است .نسترن البته یک صدم شهرت ناهید را نداره اما گویا میان دخترانی که در کاباره های پیگال کار می کنند اسم و رسمی بهم زده است .دختر باریک و بلندیست .او شب ها حدود ساعت یک بعد از نیمه شب یک برنامه "استریپ تیز " برای یک مشت پیرمردها و پیرزنهایی اجرا می کند که دو چشم دارند و دوچشم دیگر قرض می گیرند که برنامه اش را تماشا کنند .
آدم وقتی برنامه این دختر را می بیند بیشتر به تهوع می افتد .او هرزگی در نمایشات خود را بحد اعلا رسانده است و قلم شرم دارد گه بگویم این دختر دیوانه چه می کند و چطور نانجیبانه پول در می آورد .او یک دیوانه جنسی است که پاریس با آغئش باز انواع آنها را بخود جلب می نماید .
ازنسترن می پرسم :از اینکه هرشب اینکار را می کنی دلت بهم نمی خورد .
می خندد و می گوید :این کارها در پاریس یک امر کاملا پیش پا افتاده ایت .آدم باید یکجوری زندگی کند من پاریس را دوست دارم ...فکر خوب و بد بودن کارم را نکن من زده ام به سیم آخر بگذار امثال تو تف برویم بیندازد !اما اهمیتی ندارد!...یک رفیق پسر دارم که فرانسویست .با او خوشم و او از من در مقابل باج گیرها دفاع می کند !...کار من از این غصه خوری ها گذشته است .تو غصه مرا چرا میخوری ؟
نسترن بکلی از مرحله پرت است .بااو بیشتر از این نمی شود حرف زد .نسترن در همن محیط کثافت و همین لجنزاری که گوشه ای از شهریست که عروس شهرهای دنیا لقب گرفته گرفته است به خیال خودش خوش است .اوهم گلی است که بزودی پرپر خواهدشد ....................................................
*دختری که در الکل غرق شده است
.شیرین چند سال است که در پاریس زندگی می کند .ازآن دخترهاست که از یک آزادی بی حد و مرزی برخوردار است .پدر و مادرش از کودکی در کودکی ازهم جدا شده اند و او از کودکی مثل توپ فوتبال ازاین دست به آن دست پاس داده شده است .شیرین بیست و چهار ساله است و در سال اول دانشکده درس می خواند .به اندازه یک مرد الکلی ،عرق می خورد و از افتخاراتش این است که خوب بلد نیست فارسی حرف بزندوباز از افتخاراتش این است که همه نایت کلاب های پاریس را می شناسد و دوست پسر فرانسوی فراوان دارد .
او حتی حاضرنیست در باره ایران حرف بزند .مرد ایرانی بنظر او یک آدم عوضی است .او عقیده دارد که زن های ایرانی از فرهنگ کافی برخوردارنیستند وبه شوهرانشان رو میدهند.این خانم اصلا حب فرانسوی خورده و تمام گذشته و خانواده و سنت ها را ازیادبرده است ....
شیرین هم بحد مرگ مشروب میخورد وهم معتاد است .اونه پسر ایرانی را قبول دارد ونه دختر ایرانی را و متاسفانه حتی میل ندارد بزبان فارسی جواب مرا بدهد ...خدا عاقبت اورا بخیر کند .مثل اینکه اگر این راه را ادامه دهد .روزی جسدش را در رورخانه سن پیدا خواهند کرد .

* * * *
بله می بینید پاریس ،این فرشته آزادی چه وسوسه کننده غریبی است و چگونه عدهای از دختر های جوان مارا بکام خود کشیده است .....ای کاش همه دخترها ،همه زنها از زندگی آنهایی که در پاریس گم شده اند عبرت بگیرند وبه هوای آزادی ،عشرت ،وفرار از «جامعه سنتی »خوشبختی های خود را در پاریس گم نکنند.
پاریس برای زنها و دختران جوان شرقی دو چهره دارد که بنظرمن هردو زشت و کشنده است .
اگرنجیب و سربراه و پای بند عفت و عصمت خود باشند بکلی تنها و گوشه نشین و غمزده خواهند ماند .اگر بی قید و بند و آزاد باشند بسوی الکل ،اعتیاد و فحشاء سوق داده می شوند .پس گول پاریس را نخورید و قبل از آمدن به این شهر حساب زندگی و خوشبختی و آسایش روحی خود را از هر جهت بکنید
پایان
منبع ؟مجله زن روز / شماره 501 / آذرماه سال 1353

No comments:

امتیاز بدهید