Wednesday, July 30, 2008

عمرشريف ، محبوب زنها

عمر شریف
میمیرم برای زنی که مدام در باره لباس و جواهر و عطر و پودر حرف بزند !
بنظر این دون ژوآن کهنه کار سینما ،مردنمائی و برهنه گرائی زن ،هردو به ضرر او تمام می شوند .
دریکی از رستوران های « وین » روبروی من نشسته است ،یک گیلاس مشروب در مقابل دارد وبه « یک آس دیگر در آستین »قیلم جدیدش فکر می کند .مثل همیشه پیراهن ابریشمی پوشیده بود و دگمه های پیراهن را تا حدود ناف باز گذاشته است .همه نگاهها به او دوخته شده است بخصوص نگاه زن ها . بوضوح می بینم در نگاه زنها ،حسرت و تمنا و تحسین بهم آمیخته است .رشته فکرش را پاره می کنم می پرسم :
- آقای عمر شریف ،هیچ متوجه هستید زنها چگونه دارند شما را با نگاه هایشان زنده زنده میخورند ؟
لبخندی می زند و می گوید :
اگر جز این بود تعجب داشت .اما حقیقت آن است که زنها در من نه عمر شریف ،بلکه « دکتر ژیواگو » را می جویند .دکتر ژیواگو با با تمام خصوصیات ،ظرافت ها ،صمیمیت ها ، و دست و پا چلفتی هایش .من جامع جمیع صفات برشمرده هستم و البته نه فقط در فیلم .من شخصا موجودی رمانتیک و احساساتی هستم و بهمین سبب نیز مورد توجه زنها قرار دارم .زنها وقتی مرا می بینند ،در وجودشان تمنا بجوش می آید . هم میخواهند برایم مادری کنند و هم میخواهند قلبم را بزیر فرمان درآورند . من شخصا به هر دو تمنا دامن میزنم ،چون از هردو خوشم می آید .واضح تر بگویم : هم دوست دارم ننرم کنند و هم دوست دارم بعنوان یک مرد عاشق پیشه قبولم داشته باشند !
سیگاری آتش میزند و ادامه میدهد :
- ولی عمر شریف بودن هم دردسرهای خاص خود را دارد .مثلا وقتی به زنی توجه می کنم ،میدانم طرف خیال می کند که من در عشق بازی مثل « بروس لی » مرحوم در کاراته ،استاد هستم ودر نتیجه سطح توقعش را بالا میبرد .درمقابل من مجبور ئمی شوم یک عالم وقت هدر دهم تا به او ثابت کنم که :نه ،من هم مثل همه مردها یک آدم معمولی هستم .
میخواهم بدانم عمر شریف روابطش را با زنها چگونه بهم میزند و چگونه از این شاخه به آن شاخه میپرد .
بعد از خنده مکارانه ای توضیح میدهد :
- هنرم در آنست که به زن فرصت نمی دهم تارو پودش را دورم بتند به محض آنکه احساس کنم دارم گرفتار می شوم ،فوری قطع رابطه میکنم و برای منصرف کردن خویش به یک سر گرمی دیگر پناه می برم .گذشته از این ،بعد از آشنایی با هرزن اولین کارم اینستکه به او حالی می کنم خیال ازدواج با مرا بخود راه ندهد .صریحا به او میگویم : من اهل ازدواج نیستم چون زن دارم .این توضیح همه حسابهای آینده را روشن می کند .
عمرشریف اظهارنظرش را در مورد زن امروزی و دیروزی چنین بیان می کند :
- از تفاوت های زن امروزی وزن دیروزی یکی این است که زن امروزی در بیرون انداختن سرو سینه و پر و پا خیلی سخاوتمند شده است و تقریبا جای ممنوعه ای از بدنش نیست که بیرون نینداخته باشد .بنظر من آنوقت ها گه دکولته ،مینی ژوپ ،شورت و بیکینی مد نبود ،بهتر بود .
آنوقت ها مرد حتی با دیدن قوزک پای زن به هیجان میامد ،حال آنکه فعلا آدم از بس مینی ژوپ پوش و دکولته پوش دیده است ،دیگر حتی در اردوی لختی ها هم نسبت به زیبائی های زن بی تفاوت می ماند ،کلی تر بگویم ،سکس افسونش را از دست داده است .
پکی به سیگارش میزند و ادامه میدهد :
_ بله ،یاد آنوقت ها بخیر . زن واقعی همان زن قدیمی بود .زیبایی ها و دلبری هایش مرد را آشفته و بی تاب میکرد چون همه چیز را در پرده ای از رمز و راز می پوشانید .زن امروزی جسور و بی پرواست و بهمان نسبت آسان پسند و سهل الوصول .بنابراین طبیعی است که نمی تواند رویایی و عشق آفرین باشد .بعید نیست مرا کهنه پسند و مرتجع بشناسید ،ولی من کهنه پسندی رمانتیک را گناه نمی دانم .
زن های از سی به بالا عمرشریف را بیشتر بزانو در میاورند .دلیلش را خود او توضیح میدهد :
- برای آنکه پرتجربه تر هستند .برای آنکه با آنها بیشتر حرفم میگیرد .بهمین دلیل است که با دخترها چندان میانه ای ندارم .چون واکنش آنها طوری است که گوئی دنیا را لحظه ای قبل کشف کرده اند .من زنانگی زن را دوست دارم .میمیرم برای زنی که مدام در باره کفش و کیف و لباس و جواهر حرف بزند وبه نوع عطر ومدل آرایش فکر کند .چون زنانگی یعنی همین ها .
در زمینه روابط زن و مرد نیز فلسفه جدیدی ارائه میدهد و میگوید :
- با تکامل اجتماع تا هرجا که اجتماع دلش بخواهد حرفی ندارم ،ولی بشرطی که روابطزن و مرد را طبیعی باقی بگذارد وبه ترکیب این روابط دست نزند .زن باید این حقیقت را بخود بقبولاند که مردسالاری حاکم بر دنیاست . در گذشته چنین بوده ودر آینده هم چنین خواهد بود .شما را به خدا هیچ فکر کرده اید که اگر دنیا همانی بشود که عده ای از زنها در طلبش هستند چه وضعی پیش می آید؟اگر مثلا زنها روز بروز مقتدرتر ،باهوش تر ،و مردنما تر شوند واگر قرار شود مرد بجای زن ،خانه داری ،بچه داری ،آشپزی و رختشویی کند!خدا آنروز را نیاورد .کمترین ضرر چنین دنیای وارونه ای ،سقوط شخصیت و زوال مردانگی مرد است ودود این ضرر هم در درجه اول به چشم خود زن خواهد رفت .زیرا وقتی مرد به موجودی توسری خور و زبون مبدل شود نمی تواند عشق بورزد ومن فکر می کنم برای زن عشق مهمترین مسئله زندگی است .
بعد از قبول سیگاری که تعارفم می کند ،میپرسم :
- آیا صحت دارد که تاکنون بیش از بیست هزار زن به زندگی شما ورود و خروج کرده اند؟ وآیا راست است که در هر فیلم زنی که نقش مقابل شما را بازی می کند معشوقه شما می شود .؟
عمر شریف پاروی پا می اندازد و با لحنی جدی می گوید :
- بزرگترین عیب من آن است که عاشق هر زنی میشوم که بامن همبازی می شود و بزرگترین عیب همبازی هایم نیز آنست که متقابلا بمن لطف پیدا می کنند .آیا این گناه است ؟
بیوگرافی ( زندگینامه ) عمرشریف
عمر شریف یا در اصل « میشل خالوب » بعنوان تنها پسر یک تاجر چوب در 10 آوریل 1932 در قاهره بدنیا آمده است .دوران کودکی اش در رفاه می گذرد و در چهارده سالگی بعداز آنکه در یکی از نمایش های مدرسه نقش اول را بازی می کند ،تصمیم میگیرد درآینده هنرپیشه شود .پدرش میل دارد اورا نیز چوب فروش کند.اما عمر که دل بر گرو سینما داده است به محض گرفتن دیپلم برای بخت آزمایی در سینمای انگلیس ،بلیت هواپیمای عازم لندن را میخرد .لیکن بخت در قاهره به سراغش می رود چراکه قبل از پرواز به لندن یک کارگردان مصری اورا کشف می کند و به او میگوید :
- حرفی ندارم که پای ترا به سینما باز کنم ،حتی دلم میخواهد نقش اول فیلمی را که در دست تهیه دارم به تو واگذارم .منتهی شرط اینکه زنی که قرار است نقش مقابل را بازی کد ترا بپسندد.
خود عمرشریف تعریف می کند
-ستاره ای که قراربود نقش اول فیلم را بازی کند و ضمنا مرا بپسندد « فاتن حمامه » نام داشت و زیباترین و محبوب ترین ستاره دنیای عرب بود .زنی بود شوهردار ،دارای یک دختر چهارساله ،ومظهر اخلاق ...چنان مظهراخلاق که تا آن زمان هیچ هنرپیشه ای اورا روی پرده سینما نبوسیده بود .بهرحال من با اسم مستعار و پرطمطراق عمرشریف به ملاقات فاتن حمامه رفتم .اومرا به گرمی پذیرفت .دستورداد برایم چایی بیاورند و وقتی چای را نوشیدم ،بدون مقدمه گفت :
- « لطفا همین جا یک رل بازی کنید تا بدانیم برای هنرپیشگی چقدر استعداد دارید .هر رلی که دل خودتان بخواهد ».من هاج و واج ماندم وبعد تلافی درآوردم .یعنی چون میدانستم فاتن حمامه انگلیسی نمی داند از جابرخاستم و قسمتی از مونولوگ تراژدی « هملت »شکسپیر را دکلمه کردم واورا بقدری تحت تاثیر قرار داد م که بیدرنگ مرا بعنوان همبازی خود انتخاب کرد .
فیلمی که عمرشریف و فاتن حمامه درآن بازی میکنند یکی از پرهیاهوترین فیلمهای جهان عرب می شود وسنت شکنی می کند ،چراکه فاتن حمامه اجازه میدهد در صحنه ای از فیلم عمرشریف بوسه ای بسیار سریع و سطحی از لب های او برباید .عمرشریف تعریف می کند :
-صحنه بوسه فیلم بازار شایعات را گرم کرد .روزنامه ها ضمن بباد انتقاد گرفتن فیلم من و همبازیم را دلباخته یکدیگر معرفی نمودند .خلاصه کار شایعه سازی بجائی رسید که شوهر فاتن حمامه اورا طلاق داد ،ومن با اینکه کمترین رابطه ای با او نداشته ام ،تنها برای حفظ حیثیت باوی ازدواج کردم وتازه بعداز ازدواج بود که فهمیدیم براستی همدیگر را دوست داریم .
عمر شریف از فاتن حمامه پسری دارد که اسمش طارق است و اکنون 19 سال از سنش می گذرد .اما زندگی مشترک این زوج دیری نمی پاید و هرکدام پی کار خود میروندريالبدون اینکه طلاق رسمی بین آنها جدایی بیندازد .عمرشریف در باره زندگی زناشویی اش می گوید :
- زنم بی تقصیر بود .من آنقدر بی انصاف نیستم که گناه جدائی را بگردن او بیندازم .این من بودم که مخالف هرگونه قید وبندی بودم و ترجیع میدادم در دوره تاهل نیز به سبک دوره تجرد زندگی کنم و کمترین مسئولیتی به عهده نگیرم .از این گذشته شغل ما نیز جدایی افکن بود .مثلا در شرایطی که او در قاهره بود ،من ناچار بودم در نیویورک باشم و هرگاه که شغلش اورا به آمریکا می کشاند من مجبور شدم به یک گوشه دیگر دنیا سفرکنم ....خود شما بگویید وقتی زن و شوهر یکدیگر را نبینند ،چه لزومی دارد باهم زندگی کنند و یاچه لزومی دارد که به طلاق متوسل شوند ؟
بر اساس همین فلسفه است که عمر شریف اگرچه زنش را سال تا سال نمی بیند .هنوز متاهل به حساب می آید و در عین حال از مزایای تجرد نیز حداکثر استفاده را می کند !
عمر شریف اگرچه محبوب زنهاست ،اما کارش را جدی میگیرد و به هنرش بیشتر از عشق و عاشقی اهمیت میدهد و بهمین جهت است که بتدریج در هالیوود شهرتی بهم میزند و در ردیف هنرپیشگان پولساز بین المللی قرار میگیرد . اوضمنا در صحنه بین المللی بازی بریج نیز اسم در می کند و جهت مسابقه به چهار گوشه دنیا می رود وسالانه حدود یکمیلیون تومان جایزه می برد .عمرشریف با 80/1 متر قد و75 کیلو وزن هرگز غم لاغری و چاقی را نمی خورد .زیرا اگر روزی ده کیلو هم غذا بخورد ،حتی یک گرم از وزن طبیعی اش تجاوز نمی کند .فقط از زخم معده رنج میبرد و هر اندازه که خرج کرده ،نتوانسته است از شر این ناراحتی خلاص شود .
پایان
مجله زن روز / شماره ۵۳۶ / مرداد۱۳۵۴



No comments:

امتیاز بدهید