مطلب زیر گزارش یک خانم روزنامه نگار بنام پری اسکندری از پاریس براس مجله زن روز در سال 1352 است .از آنجا که مطلب طولانی است در سه قسمت تقدیم حضورتان می گردد .محتویات این گزارش جالب و در عین حال تکان دهنده است و ما را بیاد وضعیت فعلی برخی از زنان و دختران ایرانی در دوبی و امارات متحده عربی می اندازد .خواندن این مطلب خالی از لطف نیست و علی رغم طولانی بودن بسیار جذاب است .اگر حوصله کردید و افتخار دادید و قلم رنجه نموده در مورد آن نظر دادید که فبهاالمراد.درغیراینصورت صلاح مملکت خویش خسروان دانند .
پاریس ،این شهر فرنگ
دامی خطرناک برای دختران و زنان جوان . (قسمت اول )
*مشهورترین و خوشگل ترین رقاصه پاریس یک دختر 22 ساله ایرانی است که از یک خانواده بسیار مشهور است .
*در یک ماه اخیر سه دخترایرانی در شهرپاریس از فرط اندوه و تنهائی و کسالت دست به خودکشی زدند .
*قصه زندگی دخترانی که از تهران به پاریس آمده اند تا شوهرثروتمند شکارکنند و ثروتمند بشوند .
پاریس بظاهر شهر آزادی ، عشق ، سکس ،و تفریحات عجیب و غریب است .کعبه شوریدگان و دنیاپرستان است .مرکز ادب و هنر و آزادگی است .اما این یک روی سکه است .این ظاهر پاریس است .باطن پاریس غیر از اینهاست .شهری است مثل سایر شهرهای جهان با همه مشکلات ،با همه رنج ها وبا همه نامرادی ها .
وآنچه بیش از همه این شهرفرنگ ،این عروس شهرهای جهان را بدنام و متهم می کند این است که با وسوسه های غیرقابل مقاومت خویش هزاران هزار زن و مرد را از چهارگوشه دنیا بکام خود می کشاند واغلب اوقات قتلگاه آنان می شود .آدمی پس از تجربه کردن لذات گوناگون در پاریس آزاد و بی قید وبند ناگهان تاسر حد استفراغ و دلزدگی به هیچی و پوچی میرسد وبعد حس مردن در او تقویت می شود و دیگر هیچ لذتی در دنیا اورا سیر نمی کند وهیچ خوشی و امیدی برای او باقی نمی ماند .آری ،پاریس به اسم آزادی بیش از حد و اندازه خود جوان ها،خاصه دختران و پسران شرقی را مسموم می کند و گاه آنها را به کام مرگ می کشاند .همین دو ماه پیش بود که « مهرنوش شریعت پناهی » زنی که پس از چهارسال زندگی در پاریس سرانجام از همه چیز خسته و دلزده شده بود در اطاق کوچکی با شلیک یک گلوله بزندگی سراسر سرگردانی و پریشانی اش خاتمه داد .
"مهرنوش "را چهار سال پیش این شهر وسوسه گر اغواکرده یود .او که بدنبال شکست در ازدواج از تهران به پاریس گریخته بود می پنداشت که پریشانی های خود را در این شهر فراموش خواهد کرد . مهرنوش زن هنرمندی بود که بقول خودش روحش توانائی تحمل جسم او را نداشت و ازدواجش در جوانی به شکست انجامیده بود ،از او زنی عصیانگر و بیقرار ساخته بود که فقط پاریس می توانست آن مقدار آزادی و شادی را که او در جستجویش بود به او ببخشد .
اما این شهر اگر از دور دل می برد ازنزدیک آدم را کمکم خسته می کند .مهرنوش که دختر یکی یکدانه خانواده بود دور از پدر و مادر و برادر و دور از تنهاپسرش که پانزده سال از سنش می گذشت به دامان تفریحات شب فرانسه پناه برد .اعتیاد ،عشق آزاد ،سرگردانی ،نوشتن ،نقاشی کردن ودر آرزوهای عبث و بیهوده غرق شدن کار شبانه روزی او بود .نامه هایی که از پسرش به وی میرسید سوزناکترین و غم انگیزترین نامه ها بود.پس از گذشت چهارسال مهرنوش نه تنها نتوانسته بود در پاریس تنهایی هایش را پر کند،بلکه حس دوری از تنهاپسرش که از مفارقت او بی تابی می کرده ،وهزینه زندگی در پاریس ،دلزدگی از تفریحات شبانه ،تنهابودن و در خلا ء گم بودن و گم شدن اورا آنچنان ذله کرده بودکه سرانجام با شلیک گلوله ای به زندگی خود خاتمه داد و در خون خود غلتید .
....هفته پیش مرگ دیگری اتفاق افتاد.پاریس یک سرگشته و خسته دیگر را بلعید .او « فرانک » نام داشت و دختر 26 ساله یک استاد دانشگاه بسیار مشهور ایران است .این دختر گویاعزیزترین عزیزان پدرش بود .فرانک چندسال در پاریس زندگی کرده بود .مدتی به ایران برگشته بود وباز تحمل زندگی در ایران را نتوانسته بود داشته باشد و دوباره برگشته بود پاریس . شهری که آزادی اش ،تفریحش ،بی بند و باری اش بی حد و حساب و تا سرحدمرگ است .
فرانک بدنبال هرچه که به پاریس آمده بود اورا نیافت وخسته و تنها در خانه ای که بوی مرگ می داد شیرگاز را برروی خود باز کرد و جان داد .دختری که هر وقت پای صحبت پدرش می نشستی با غرور می گفت :«فرانک من »وپدر نیز از اساتید خوشنام و دانا و با فرهنگ کشور ماست و یقینا این داغ بر او گران خواهد بود .
.....پاریس برای زنان و دختران جوان یک مسئله شده است .یک عده از ایران آمدند تا بقول خودشان در محیطی پاک و باز و آزاد نفس بکشند.الته این نفس کشیدن ها اغلب شب ها در دخمه های کثیف محله های بدنام پاریس است . جمعی از زنها بدنبال شکار شوهرفرنگی آمده اند چون بقول خودشان شوهرایرانی عیاش ،استثمارگر ،بی ادب و متجاوز است و مرد فرانسوی آداب دان ،خوش برخورد ،وبافرهنگ که به موقع در این باره نیز صحبت خواهیم کرد که صدرحمت به مردهای خودمان !. جمعی از زن های جوان آمده اند تا سرخوردگی ها و دردهای ناشی از شکست ازدواج های نامتناسب را در پاریس جبران کنند .جالب اینکه جمعی از دخترها و زنها به پاریس آمده اند تادر این شهر پولدار بشوند که داستان اینها واقعا شنیدنی است و گویا کسب و کار بعضی شان هم بد نیست !
البته این بازار تا چه وقت در این شهر بی ترحم رونق داشته باشد باخداست .حالا در این رپرتاژ میخواهم برای اولین بار از زندگی زنان جوانی که برای ثروتمند شدن به پاریس آمده اند واز راه کج و بیراهه به مقصود رسیده اند با شما حرف بزنم .
منتظر باشید
پایان قسمت اول
پاریس ،این شهر فرنگ
دامی خطرناک برای دختران و زنان جوان . (قسمت اول )
*مشهورترین و خوشگل ترین رقاصه پاریس یک دختر 22 ساله ایرانی است که از یک خانواده بسیار مشهور است .
*در یک ماه اخیر سه دخترایرانی در شهرپاریس از فرط اندوه و تنهائی و کسالت دست به خودکشی زدند .
*قصه زندگی دخترانی که از تهران به پاریس آمده اند تا شوهرثروتمند شکارکنند و ثروتمند بشوند .
پاریس بظاهر شهر آزادی ، عشق ، سکس ،و تفریحات عجیب و غریب است .کعبه شوریدگان و دنیاپرستان است .مرکز ادب و هنر و آزادگی است .اما این یک روی سکه است .این ظاهر پاریس است .باطن پاریس غیر از اینهاست .شهری است مثل سایر شهرهای جهان با همه مشکلات ،با همه رنج ها وبا همه نامرادی ها .
وآنچه بیش از همه این شهرفرنگ ،این عروس شهرهای جهان را بدنام و متهم می کند این است که با وسوسه های غیرقابل مقاومت خویش هزاران هزار زن و مرد را از چهارگوشه دنیا بکام خود می کشاند واغلب اوقات قتلگاه آنان می شود .آدمی پس از تجربه کردن لذات گوناگون در پاریس آزاد و بی قید وبند ناگهان تاسر حد استفراغ و دلزدگی به هیچی و پوچی میرسد وبعد حس مردن در او تقویت می شود و دیگر هیچ لذتی در دنیا اورا سیر نمی کند وهیچ خوشی و امیدی برای او باقی نمی ماند .آری ،پاریس به اسم آزادی بیش از حد و اندازه خود جوان ها،خاصه دختران و پسران شرقی را مسموم می کند و گاه آنها را به کام مرگ می کشاند .همین دو ماه پیش بود که « مهرنوش شریعت پناهی » زنی که پس از چهارسال زندگی در پاریس سرانجام از همه چیز خسته و دلزده شده بود در اطاق کوچکی با شلیک یک گلوله بزندگی سراسر سرگردانی و پریشانی اش خاتمه داد .
"مهرنوش "را چهار سال پیش این شهر وسوسه گر اغواکرده یود .او که بدنبال شکست در ازدواج از تهران به پاریس گریخته بود می پنداشت که پریشانی های خود را در این شهر فراموش خواهد کرد . مهرنوش زن هنرمندی بود که بقول خودش روحش توانائی تحمل جسم او را نداشت و ازدواجش در جوانی به شکست انجامیده بود ،از او زنی عصیانگر و بیقرار ساخته بود که فقط پاریس می توانست آن مقدار آزادی و شادی را که او در جستجویش بود به او ببخشد .
اما این شهر اگر از دور دل می برد ازنزدیک آدم را کمکم خسته می کند .مهرنوش که دختر یکی یکدانه خانواده بود دور از پدر و مادر و برادر و دور از تنهاپسرش که پانزده سال از سنش می گذشت به دامان تفریحات شب فرانسه پناه برد .اعتیاد ،عشق آزاد ،سرگردانی ،نوشتن ،نقاشی کردن ودر آرزوهای عبث و بیهوده غرق شدن کار شبانه روزی او بود .نامه هایی که از پسرش به وی میرسید سوزناکترین و غم انگیزترین نامه ها بود.پس از گذشت چهارسال مهرنوش نه تنها نتوانسته بود در پاریس تنهایی هایش را پر کند،بلکه حس دوری از تنهاپسرش که از مفارقت او بی تابی می کرده ،وهزینه زندگی در پاریس ،دلزدگی از تفریحات شبانه ،تنهابودن و در خلا ء گم بودن و گم شدن اورا آنچنان ذله کرده بودکه سرانجام با شلیک گلوله ای به زندگی خود خاتمه داد و در خون خود غلتید .
....هفته پیش مرگ دیگری اتفاق افتاد.پاریس یک سرگشته و خسته دیگر را بلعید .او « فرانک » نام داشت و دختر 26 ساله یک استاد دانشگاه بسیار مشهور ایران است .این دختر گویاعزیزترین عزیزان پدرش بود .فرانک چندسال در پاریس زندگی کرده بود .مدتی به ایران برگشته بود وباز تحمل زندگی در ایران را نتوانسته بود داشته باشد و دوباره برگشته بود پاریس . شهری که آزادی اش ،تفریحش ،بی بند و باری اش بی حد و حساب و تا سرحدمرگ است .
فرانک بدنبال هرچه که به پاریس آمده بود اورا نیافت وخسته و تنها در خانه ای که بوی مرگ می داد شیرگاز را برروی خود باز کرد و جان داد .دختری که هر وقت پای صحبت پدرش می نشستی با غرور می گفت :«فرانک من »وپدر نیز از اساتید خوشنام و دانا و با فرهنگ کشور ماست و یقینا این داغ بر او گران خواهد بود .
.....پاریس برای زنان و دختران جوان یک مسئله شده است .یک عده از ایران آمدند تا بقول خودشان در محیطی پاک و باز و آزاد نفس بکشند.الته این نفس کشیدن ها اغلب شب ها در دخمه های کثیف محله های بدنام پاریس است . جمعی از زنها بدنبال شکار شوهرفرنگی آمده اند چون بقول خودشان شوهرایرانی عیاش ،استثمارگر ،بی ادب و متجاوز است و مرد فرانسوی آداب دان ،خوش برخورد ،وبافرهنگ که به موقع در این باره نیز صحبت خواهیم کرد که صدرحمت به مردهای خودمان !. جمعی از زن های جوان آمده اند تا سرخوردگی ها و دردهای ناشی از شکست ازدواج های نامتناسب را در پاریس جبران کنند .جالب اینکه جمعی از دخترها و زنها به پاریس آمده اند تادر این شهر پولدار بشوند که داستان اینها واقعا شنیدنی است و گویا کسب و کار بعضی شان هم بد نیست !
البته این بازار تا چه وقت در این شهر بی ترحم رونق داشته باشد باخداست .حالا در این رپرتاژ میخواهم برای اولین بار از زندگی زنان جوانی که برای ثروتمند شدن به پاریس آمده اند واز راه کج و بیراهه به مقصود رسیده اند با شما حرف بزنم .
منتظر باشید
پایان قسمت اول
No comments:
Post a Comment